داشتیم میرفتیم که رسیدیم به اون در که بسته شده بود-_- الان تو فکر این بودیم چطوری برگردیم یهو جاناتان رفت عقب و با سرعت اومد زد تو در و در رو کند اما فوری یه نیزه پرت شد و خورد تو دست جاناتان و دستش رو از جا کند جاناتان پرت شد عقب و هممون با تعجب داشتیم نگا میکردیم اما خیلی سریع دوتا نیزه دیگه پرت شد نزدیک بخوره به ویلیام و مایک اما جاناتان از زمین بلند شد و اومد جلوی ویلیام و مایک و دستش رو جلوی دوتا تیر گرفت دوتا تیر از دست جاناتان رد شد و خورد تو قفسه ی سینه ی جاناتان و جاناتان 2 متر پرت شد عقب اینجا بود که نمیدونستیم باید بریم کمک جاناتان یا اینکه مانع درست کنیم تا تیرا بهمون نخورن من(من مکثم) و فرانک رفتیم کمک جاناتان و ویلیام و مایک رفتن مانع ایجاد کنن،مایک در که کنده شده بود رو برداشت و خواست بلند کنه که بیاره اما زیادی در سنگین بود ویلیام اومد کمکش و در رو بلند کردن و گذاشتن تا مانع ایجاد کنن.جاناتان بیهوش شده بود ما رفتیم کمکش اما جعبه ی کمک های اولیه نداشتیم من خواستم نیزه هارو در بیارم اما فرانک گفت نه در نیار ما پانسمان نداریم که جلوی خون ریزی رو بگیریم تا وقتی این نیزه هاهم تو بدنش هستن جلوی خونریزی رو میگیرین الان باید اول دستش که کنده شده رو یه کاری کنیم ، من و فرانک جاناتان رو بلند کردیم و ویلیام و مایک در رو برداشتن و با سرعت رفتن تا نیزه ها نخوره بهشون ماهم پشتشون با سرعت اومدیم تا بالاخره تونستیم در بریم.
.: Weblog Themes By Pichak :.
